نويسنده: برنارد وود
برگردان: فرهاد رضايي





 

هومينين هاي كهن شرق آفريقا

نيم ميليون سال پس از Ar. ramidus و بين 3 و 4 « ميليون سال پيش » شروع به مشاهده نشانه ها و آثار موجودي مي كنيم كه در مقايسه با هر يك از هومينين هاي ابتدايي بالقوه، از شواهد فسيلي بسيار وسيع تري برخوردار است. اين موجود، كه قطعاً هومينين محسوب مي شود، « Australopithecus afarensis » نام دارد.
اين نامي است كه در سال 1978 به فسيل هاي كشف شده در « لاتولي » تانزانيا و نيز سايت « هَدَر » اتيوپي داده شد. شواهد فسيلي Au. afarensis شامل يك جمجمه، چندين كاسه ي سر به خوبي حفظ شده، آرواره هاي پاييني فراوان و نيز مقدار كافي استخوان اندام هاي حركتي براي تخمين زدن مطمئن از اندازه و وزن جثه آن وجود دارد.
بخشي از اين فسيل ها، كه مربوط به سايت « هَدَر » است، شامل فسيل معروف « لوسي » ( Lucy ) بود كه تقريباً نيمي از اسكلت يك فرد ماده بالغ است. اين كشف « دون يوهانسون » و تيمش در صدر خبرها جاي گرفت، زيرا نخستين بار بود كه محققان هومينين اوليه به خوبي حفظ شده اي را بيرون مي كشيدند. اين موضوع، كه اين استخوان ها از يك فرد منشأ مي گيرند، به مفهوم آن است كه محققان قادرند آرواره ها و دندان ها را با استخوان اندام هاي حركتي و استخوان هاي دست را با استخوان هاي ران مطابقت دهند. اين همچنين به معناي آن است كه آنها مي توانند تخمين ها و برآوردهاي دقيق تري از قد و قامت، وزن جثه و نيز طول نسبي اندام هاي حركتي داشته باشند.
تصوير Au. afarensis كه پديدار شد، نشان داد كه متعلق به يك هومينين با وزني در حدود 75 تا 125 پوند ( 34 تا 56/7 كيلوگرم ) است. حجم مغز آن بين 400 و 500 سي سي و بزرگ تر از اندازه متوسط مغز يك شمپانزه و نيز بسيار بزرگ تر از 300 تا 325 سي سي تخمين زده شده براي اندازه ي مغز در « S. tchadensis » بود. با وجود اين، هنگامي كه اندازه ي مغز با اندازه جثه مقايسه شود ( وال هاي آبي داراي مغزهايي بزرگ تر از انسان هاي مدرن اند، اما وزن آنها نيز بسيار بيشتر از ماست )، مغز Au. afarensis فقط اندكي بزرگ تر از شمپانزه اي با جثه اي مشابه آن خواهد بود. دندان هاي پيشين آن ( يعني چهار دنداني كه به هنگام لبخند افراد مي توانيد در هر آرواره ببينيد ) بسيار كوچك تر از دندان هاي مشابه در شمپانزه ها هستند، اما دندان هاي جونده ( شامل دو دندان پيش آسيا و سه دندان آسيا در هر طرف كه در عقب آرواره قرار دارند ( بايد كسي را با صداي بلند بخندانيد تا بتوانيد آنها را مشاهده كنيد ) در Au. afarensis بزرگ تر از دندان هاي مشابه آن در شمپانزه ها است. اين نشان مي دهد كه رژيم غذايي آنها در مقايسه با تغذيه شمپانزه ها شامل موادي بوده است كه سخت تر جويده مي شده اند. شكل و اندازه لگن و بقاياي اندام هاي حركتي پاييني نشان مي دهد كه Au. afarensis قادر به راه رفتن بر روي دوپا بوده، اما احتمالاً اين توانايي را فقط براي فاصله هاي كوتاه داشته است.
قديمي ترين رد پاي حفظ شده ي متعلق به اعضاي تبار انسانْ رد پاهاي 3/6 ميليون ساله اي هستند كه در « لاتولي » ( Laetoli ) تانزانيا به دست « ماري ليكي » ( Mary leakey ) از خاك درآورده شدند. رد پاي هومينين فقط يكي از رد پاهاي فراواني است كه از جانوران كوچك و بزرگ به جا مي ماند و اندازه ي آنها از رد يك اسب تا رد يك خرگوش متفاوت است. رد پاها و رد سُم ها به خوبي حفظ شده اند، زيرا معمولاً پيش مي آمده است كه جانوران در ناحيه ي مسطحي قدم بزنند؛ جايي كه يك لايه خاكستر آتشفشاني به تازگي در اثر باران نم دار و مرطوب شده باشد. خاكستر آتشفشاني نازك موجود در لاتولي حاوي تركيب شيميايي است كه به آن خواصي مانند سيمان مي بخشد. بنابراين، هنگامي كه آفتاب آن را خشك مي كرده، ‌آن لايه به سنگ سختي تبديل مي شده است. اين فرايند بسيار شبيه فرايندي است كه در بيرون يك رستوران هاليوود براي حفظ جاي دست يا ردپاي ستارگان سينما استفاده شده است. اين فسيل هاي ردپا شواهد گرافيكي اي به دست مي دهد مبني بر اينكه يك هومينين اوليه معاصر، احتمالاً Au. afarensis قادر به راه رفتن بر روي دو پا بوده است. اندازه اين رد پاها و طول گام ها، با برآوردهاي موجود از قامت آنكه براساس استخوان هاي اندام هاي حركتي Au. afarensis تخمين زده شده است تناقضي ندارد و اين امر نشان مي دهد كه ارتفاع افراد، ‌در حالت ايستاده، بين 3 تا 4 فوت ( 0/9 تا 1/2متر ) بوده است.

1. بازسازي اسکلت « لوسي » ( A.L.288 ) کار پيتر اشميد از مؤسسه ي انسان شناسي زوريخ.
فسيل هاي سايت « كاناپوي » ( Kanapoi ) در كنيا، كه تاريخ آنها به 3/9 تا 4/2 « ميليون سال پيش » بازمي گردد، به هومينين متفاوتي به نام « Australopithecus anamensis » تعلق دارد كه ممكن است جد Au. afarensis باشد. دندان هاي نيش Au. anamensis بيشتر به شمپانزه شباهت دارد تا به Au. afarensis. با وجود اين دندان هاي جونده بسيار متفاوت با انواع مشابه در شمپانزه ها هستند. فسيل هاي 3/5 ميليون ساله ي گردآوري شده از « بحرالغزال » در چاد در سال 1995، يعني در جايي نه چندان دور از محل كشف S. tchadensis به گونه اي به نام « Australopithecus bahrelghazali » نسبت داده شده است، اما برخي از محققان مدعي اند ( احتمالاً ادعاي درستي نيز دارند ) كه اين بقايا متعلق به گونه هومينين مجزايي نيست، بلكه به يك واريته ي جغرافيايي از Au. afarensis تعلق دارد.
چهارمين هومينين كهن شرق آفريقا، « ustralopithecus garhi » 2/5 ميليون ساله است كه در « بوري » ( Bouri ) واقع در « ميدل آواش » اتيوپي يافت شده و از بسيار جهات عجيب ترين نمونه نيز به شمار مي رود. استخوان هاي اندام هاي حركتي يافت شده ي همراه آن نشان مي دهد كه اين هومينين دوپا بوده، اما دندان هاي جونده ي آن بسيار بزرگ تر از انواع مشابه در سه آسترالوپيت آفريقاي شرقي است. هيچ ابزار سنگي همراه فسيل هاي Au. garhi پيدا نشده است، اما استخوان جانوران يافت شده در نزديك آن، نشانه هايي از جدا كردن گوشت به وسيله ي ابزاري با لبه تيز را به نمايش مي گذارد. فقط به كارگيري تكه هاي سنگي تيز و تيغ مانند به دست يك هومينين مي توانسته است جدا كردن گوشت به اين طريق را برايش امكان پذير كند. هم اكنون، اين قديمي ترين مدركي است كه نشان مي دهد هومينين هاي 2/5 ميليون ساله چنين تعمد به كندن گوشت از لاشه ها مي پرداخته اند.

هومينين هاي كهن آفريقاي جنوبي

تمام تاكسون هاي آسترالوپيت، كه تا اينجا معرفي كرده ام، در آفريقاي شرقي و مركزي و در سايت هايي واقع در زمين هاي باز كشف شده اند. مكان هايي كه اين فسيل هاي هومينين در آنها يافت شده اند، الزاماً همان جايي نبوده است كه هومينين ها زندگي يا سكونت مي كرده اند. آنها فقط مناطقي اند، كه به علل طبيعي، استخوان هاي يك هومينين يا بيشتر در آن نقاط انباشت شده است. شايد آنها به وسيله ي يك جريان ناشي از باران شسته و به آن نقطه حمل شده باشند و يا آن سايت مورد نظر ممكن است ذخيره گاه غذايي يا استراحتگاه يك شكارچي بوده باشد. قدمت بيشتر اين سايت ها از طريق به كارگيري روش هاي تاريخ گذاري ايزوتوپي بر روي خاكستر آتشفشاني، در افق مشابه شواهد فسيلي هومينين و يا در لايه هاي بالا و پايين لايه ي غني از فسيل، تعيين شده است.
اما در سال 1924، يعني حدود 50 سال پيش از كشف بقاياي متعلق به Au. afarensis جمجمه ي يك كودك هومينين در آفريقاي جنوبي در بستر بسيار متفاوتي كشف شد. اين جمجمه در ميان قطعات استخواني كشف شد كه از غار كوچكي در جريان معدن كاوي ها در « لايم وركس » ( Limeworks ) واقع در « تانگ » ( Taung ) به دست آمده بودند. اين هومينين جديد توجه پروفسور « ريموند دارت » ( Raymond Dart ) را به خود جلب كرد؛ ايشان نخستين كارشناسي بود كه اهميت آن را دريافت.
دارت اين تاكسون جديد را « Australopithecus africanis » نام نهاد، كه معني تحت اللفظي آن « انسان ريخت جنوبي آفريقا » است. هنگامي كه او، در سال 1925، در مقاله اي در نشريه nature درباره ي اين يافته ي جديد نوشت، با برخورد بسيار سردي رو به رو شد. بيشتر محققان يا از پيش بيني داروين خبر نداشتند و يا آن را فراموش كرده بودند؛ پيش بيني مبني بر آنكه آفريقا محل پيدايش انسان بوده است. با وجود اين، دارت همكار برجسته و ديرين شناسي به نام « رابرت بروم » ( Robert Broom ) را به ياري فراخواند؛ كسي كه با گردآوري فسيل خزندگان « پستاندار شكل » نامي براي خودش دست و پا كرده بود. بروم بسيار مطمئن بود كه دارت حلقه ي مهمي ميان اجداد انسان ريخت ما و انسان هاي مدرن يافته است؛ ‌به طوري كه شروع به جست و جوي ديگر غارهايي كرد كه ممكن بود حاوي استخوان هاي Au. africanus يا موجودي مانند آن باشند.
كاوش بروم بيش از يك دهه به طول انجاميد تا اينكه دومين غار حاوي هومينين را به نام « استرك فونتين » ( Sterkfontein ) پيدا كرد. اين سايت حاوي بقايايي بود كه دانشمندان اكنون آنها را متعلق به همان گونه كودك « تانگ » مي دانند. كمي بعد، كشفيات در دوغار ديگر، يعني « كرومدراي » و « سوارت كرانز »، ادامه يافت و دندان هاي جونده و آرواره هايي پيدا شدند كه با Au. africanus تفاوت داشتند. اين بقايا به جنس و گونه متفاوتي يعني به جنس Paranthropus ( به معني « نزديك به انسان » ) و گونه ي robustus، نسبت داده شدند. دندان هاي جونده ي اندكي بزرگ تر در اين گونه آن را در دسته « هومينين هاي كهن دندان درشت » ما قرار مي دهد. فسيل هاي هومينين جديدتري در سايت هاي غاري آفريقاي جنوبي ( مانند « دريمولن » و « گلاديسويل » ) يافت شده اند. اما تمام اين يافته هاي اخير به نظر مي رسد يا متعلق به Au. africanus و يا متعلق به گونه P. robustus باشند.

تفسير هومينين هاي آفريقاي جنوبي

موضوع مهم در خصوص تفسير هومينين هاي به دست آمده از غارهاي آفريقاي جنوبي آن است كه آنها را نمي توان با درجه اطمينان مشابه با سايت هاي آفريقاي شرقي تاريخ گذاري كرد. در تمام اين سايت هاي غاري آفريقاي جنوبي، فسيل هاي هومينين اوليه در سنگ هاي سخت شده، ملات هاي رسوخ كرده در استخوان و يا در خرده سنگ هاي جوش خورده به يكديگر، با استخوان هاي جانوران ديگر، مخلوط اند. پژوهشگران سرگرم تلاش براي يافتن روش هاي مطلق تاريخ گذاري اند كه در مورد خرده سنگ هاي به هم جوش خورده كارايي داشته باشد، اما تا آن موقع، بيشتر اين سايت ها فقط از طريق مقايسه بقاياي پستانداران يافت شده در اين غارها با فسيل هاي كشف شده در سايت هاي آفريقاي شرقي ( كه امكان بهتري براي تعيين قدمت دارند ) تاريخ گذاري مي شوند.
قدمت خرده سنگ هاي به هم جوش خورده حاوي Au. africanus از طريق اين روش بين 2/4 تا 3 « ميليون سال پيش » تخمين زده مي شود. يك اسكلت هومينين به شماره « Stw 573 » كه خيلي كامل و متعلق به اعماق غار « استرك فونتين » ( Sterk fontein ) است، ممكن است بسيار قديمي تر و در حدود 4 « ميليون سال » عمر داشته باشد، اما هنوز براي گفتن اين نكته خيلي زود است كه آن به Au. africanus تعلق دارد يا خير. هومينين هاي شبيه به Au. africanus ديگري نيز حتي از اعماق بيشتر در سيستم غاري « استرك فونتين » در « ژاكوك كاورن » ( Jacovec Cavern ) ‌به دست آمده است كه آنها نيز احتمالاً بيش از 4 ميليون سال قدمت دارند.
بر پايه ي شناخت كنوني ما از Au. africanus ساختار فيزيكي بدن آن بسيار شبيه به Au. africanus است، اما دندان هاي جونده در آن بزرگ تر و جمجمه اش نيز چندان « انسان ريخت مانند » نيست. ميانگين حجم مغزي كمي بزرگ تر از Au. afarensis است. اسكلت غيرجمجمه اي Au. africanus نشان دهنده آن است كه در عين اينكه مي توانسته بر روي دو پا راه برود، قادر به بالا رفتن از درختان نيز بوده است. ساير فسيل هاي جانوري و بقاياي گياهي يافت شده به همراه Au. africanus نشان مي دهد كه زيستگاه آن درختزار پوشيده از علف بوده است. تصويري كه از Paranthropus 1/5 تا 2 ميليون ساله داريم تفاوت هايي را به نمايش مي گذارد؛ به طوري كه دندان هاي جونده اش بزرگ تر، صورتش پهن تر و مغزش اندكي حجيم تر است. برخي محققان بر اين باورند كه تحرك P. robustus ممكن است متفاوت با Au. africanus بوده باشد، اما شواهد كافي براي كسب اطمينان در اين زمينه وجود ندارد.
نشانه اي وجود ندارد مبني بر اينكه آيا Au. africanus يا P. robustus در غارها زندگي مي كرده است يا خير. استخوان هاي آنان ممكن است توسط پلنگ ها به دهانه ي غارها حمل شده باشد و يا كفتارها و تَشي ها آنها را به درون غار حمل كرده باشند. برخي بقاياي كامل تر نظير اسكلت Stw 573 از « استرك فونتين » ممكن است متعلق به افرادي باشد كه يا به درون غارها افتاده اند و يا كساني كه از سر كنجكاوي به راحتي وارد غارها شده اند، اما خروج از غارها برايشان دشوار بوده است.

هومينين هاي كهن واقعاً درشت دندان در شرق آفريقا

شواهد بيشتر مبتني بر اينكه Paranthropus مجزا و متفاوت با Au. africanus بوده است در سال 1959 و هنگامي به دست آمد كه « ماري » و « لوييس ليكي » ( Leakey ) جمجمه تكه تكه شده 1/9 ميليون ساله را در « اولدواي گورج » ( olduvai Gorge ) واقع در تانزانيا كشف كردند. اين جمجمه داراي دندان هاي جونده و آرواره بسيار بزرگ تري از P. robustus است، اما دندان هاي پيشين و نيش آن، هم به طور مطلق و در مقايسه با اندازه دندان هاي پيش آسيا و آسياي آن كوچك اند. خوراكش هرچه كه بوده، شواهد نشان مي دهد اين موجود نيازمند دندان هاي پيشين بزرگ، براي گاز گرفتن، نبوده است.
اين جمجمه نمونه ي مرجع « Zinjanthropus boisei » را شكل داده است، اما بيشتر محققان با كنار نهادن جنس Zinjanthropus اين تاكسون آفريقاي شرقي را در جنس Australopithecus و يا در جنس Paranthropus جاي داده اند؛ من عنوان Paranthropus boisei را براي آن ترجيح مي دهم. شواهد بيشتر از P. boisei با كشف آرواره اي با بدنه بزرگ و ستبر، همراه با دندان ها جونده بزرگ و نيز دندان هاي پيشين و نيش كوچك، در « پنيجي ريور » ( Pening River ) واقع در سواحل درياچه « ناترون » ( Natron ) در تانزانيا حاصل آمد. از آن پس، فسيل هاي بيشتري متعلق به P. boisei در « اولدواي » و در سايت هايي در اتيوپي، كنيا و مالاوي كشف شده اند.
خصوصياتي كه P. boisei را متمايز مي كند در جمجمه، آرواره و دندان ها يافت شده است. آن تنها عضو تبار انسان به شمار مي رود كه تلفيقي از صورت بزرگ و پهن و تخت را با دندان هاي جونده بسيار بزرگ و دندان هاي پيشين و نيش كوچك داراست. با وجود اين آرواره ها و دندان هاي جونده بزرگ، مغز آن ( حدود 450 سي سي ) اندازه اي مشابه مغز آسترالوپيت هايي نظير Au. africanus دارد. قديمي ترين شواهد Paranthropus در شرق آفريقا، واريته اي است كه يك صورت پيش آمده تر، دندان هاي پيشين بزرگ تر و نيز يك قاعده جمجمه انسان ريخت شكل تر دارد. برخي از پژوهشگران اين فسيل هاي ماقبل 2/3 « ميليون سال پيش » ‌را به گونه اي مجزا به نام « P. aethiopicus » نسبت مي دهند.
برخلاف شواهد جمجمه اي غني براي P. boisei هيچ بقاياي غيرجمجمه اي همراه با بقاياي جمجمه اي پيدا نشده است؛ به طوري كه بتوان مطمئن بود كه به P. boisei تعلق دارد. از اين رو، مدرك خوبي در ارتباط با وضعيت قامت و تحرك آن در اختيار نداريم و فقط در اين زمينه حدس هايي مي زنيم.
بيشتر ديرين انسان شناسان اين دندان هاي جونده با تاج بزرگ و ميناي ضخيم، آرواره هاي بزرگ با بدنه ي پهن و نيز ستيغ روي جمجمه ي افراد بزرگ را به عنوان مدركي تفسير مي كنند كه نشان از تغذيه بسيار خاص و ويژه P. boisei دارد؛ رژيم غذايي كه شايد عمدتاً حاوي دانه هاي گياهي يا ميوه هايي با پوشش خارجي سخت بوده است. سايرين نظر متفاوتي دارند و مي گويند كه Paranthropus ممكن است يك نخستي عالي هم ارز يك خوك بيشه ( bush pig ) بوده باشد. دندان هاي جونده و آرواره بزرگْ آن را قادر مي ساخته است تا از عهده ي طيف وسيعي از مواد غذايي شامل گوشت، غذاهاي گياهي و حشرات برآيد.
به قدر كافي جمجمه و كاسه ي سر وجود دارد كه نشان دهد P. boisei در طول زمان افزايش معتدلي در اندازه ي مغز داشته است. هيچ علت ريخت شناختي وجود ندارد كه توضيح دهد چرا P. boisei يا P. robustus نتوانسته اند ابزارهاي سنگي ابتدايي بسازند. چوب هاي تيزي كه همراه P. robustus يافت شده است ساييدگي هايي را نشان مي دهد كه با انواع ساخته هاي شكارچيان و گردآورنده هاي معاصر، به منظور رخنه به درون تپه ي موريانه ها براي دستيابي به موريانه هاي لذيذ و سرشار از انرژي، مطابقت دارد.
بزرگ ترين نمونه هاي P. boisei كه نزديك به يقين نر بوده اند، تقريباً دو برابر كوچك ترين افراد ( احتمالاً ماده ) وزن دارند ( حدود 150 پوند معادل 68 كيلو در مقايسه با 75 پوند معادل 34 كيلو ). در نخستي هاي امروزي چنين طيف گسترده اي از اندازه ي جثه با سيستم اجتماعي ارتباط مي يابد كه در آن، رقابتي در ميان نرها براي دستيابي به ماده ها وجود دارد. در نخستي هاي مقايسه اي امروزي، نرها اين سلسله مراتب را از طريق ترساندن حريف با نشان دادن دندان هاي نيش بزرگ خود بنا مي نهند. نبود دندان هاي نيش بزرگ در Paranthropus حكايت از آن دارد كه اگر سلسله مراتب غالبيت نرها در اين جنس وجود داشته است، نرها براي بنيان نهادن اين سلسله مراتب بايد از برخي وسايل ديگر به اين منظور بهره گرفته باشند. شايد اندازه ي صورت در آنها، در تلفيق احتمالي با چروك هاي اوران گوتان مانند پوست شان، مي توانسته است ابزاري براي بهره گيري آنها به منظور پايه گذاري جايگاه شان در سيستم سلسله مراتبي گروه باشد.

Kenyanthropus

آخرين هومينين كهن كشف شده به جنس و گونه ي جديدي به نام Kenyanthropus platyops نسبت داده شده است. اين نامي است كه در سال 2001، « ميو ليكي » ( Meave Leakey ) و همكارانش بر يك مجموعه فسيلي به دست آمده از افق هايي نهادند كه قدمت آنها مطلقاً بين 3/3 و 3/5 « ميليون سال پيش » تعيين شده بود. بهترين نمونه ي موجودْ جمجمه است، اما به سبب نفوذ ملات هاي فراوان در شكاف هايش از شكل طبيعي خارج شده؛ به طوري كه اين ملات هاي سنگي به درون صورت و بقيه جمجمه نيز نفوذ كرده است. با وجود اين، خصوصياتي در صورت وجود دارد كه با صورت Au. afarensis ( شناخته شده ترين هومينين در آن دوره ي زماني ) مطابقت نمي كند. تيم « ميو ليكي » متقاعد شدند كه گونه اي جدا از Au. afarensis را يافته اند. آنها همچنين به شباهت هايي ميان آن و يك تاكسون به نام Homo rudolfensis اشاره كردند. در هر حال، آنها در اين مرحله از تحقيقاتشان مطمئن نبودند كه آيا شباهت هاي رخساري از يك جد مشترك متأخر به ارث رسيده ( يك آپومورفي ) يا اين ريخت شناسي رخساري مشترك مستقلاً در دو تاكسون موردنظر ظهور يافته است. ( يك هوموپلازي ).

هومينين هاي حد واسط

در سال 1960 در « اولدواي گورج » ( Olduvai Gorge ) نزديك جايي كه آنجا جمجمه ي P. boisei را در سال 1959 پيدا كرده بودند، لوييس و ماري ليكي به نخستين سري از كشفيات برجسته خود دست يافتند؛ كشفي كه فكر مي كردند در مقايسه با هومينين هاي كهن، كه تاكنون در بالا شرح دادم، هومينين هاي اوليه ي بسيار شبيه تري به انسان اند. حتي امروزه نيز دانشمندان بر سر اين موضوع بحث و جدل دارند كه آيا آنها متعلق به يك هومينين كهن با مغز بزرگ ترند يا خير.
نخستين يافته ها شامل تعدادي دندان، بخشي از بالاي يك جمجمه، شماري استخوان هاي دست و نيز بخش اعظم يك پاي چپ بود. ليكي ها در سال بعد جمجمه ي ناكاملي از فردي جوان را يافتند كه بيشتر از قطعات جمجمه اي، يك آرواره پاييني و دندان ها، تشكيل مي شد. بقاياي جمجمه هيچ نشانه اي از ستيغ هاي استخواني مشخصه ي افراد بزرگ جثه P. boisei را نشان نمي داد و دندان هاي پيش آسيا و آسيا بسيار كوچك تر از موارد مشابه در P. boisei بودند. اگرچه مغز كوچك بود، « لوييس ليكي » و « فيليپ توبياس » ( Philip Tobias ) آناتوميست برجسته آفريقاي جنوبي از دانشگاه « ويت واتر سراند »، كه در ابتدا به ليكي ها در سال 1959 براي توصيف جمجمه ي Zinjanthropus كمك كرده بود، به اين نتيجه رسيدند كه آثار روي بخش داخلي حفره جمجمه، مدرك و گواهي براي منطقه « بروكا » فراهم مي آورد؛ مدركي براي آن بخش از مغز كه دانشمندان در آن زمان معتقد بودند كه يگانه مركز كنترل براي عضلات درگير در تكلم است.

2. نمودار زماني گونه هاي هومينين « کهن » و « حدواسط »
لوييس ليكي، فيليپ توبياس و يك همكار آناتوميست به نام « جان ناپير » ( John Napier ) اعتقاد داشتند كه ويژگي هاي منجر به تأسيس يك گونه جديد درون جنس Homo مي شود كه نام آن Homo habilis به معني تحت اللفظي « انسان ماهر » بود. پيش از ارائه ي نظريه ي آنها، نظر عموم بر آن بود كه تمام گونه هاي جنس Homo بايد داراي مغزي به اندازه ي دست كم 750 سي سي باشند. با وجود اين، مغزهاي متعلق به كشفيات جديد اولدواي فقط 600 تا 700 سي سي حجم داشتند. لوييس ليكي و همكارانش بر اين باور بودند كه شواهد اولدواي براي H. hobilis ضوابط و معيارهاي كاركردي را براي جنس Homo تأمين مي كند؛ اين شواهد شامل چابك دستي و مهارت ( تاكنون اين نتيجه حاصل شد كه H. habilis و نه P. boisei ابزارهاي سنگي مي ساخته كه اين ابزارها در ترازهاي مشابهي در اولدواي كشف شده اند )، قامت ايستاده و قائم و نيز يك تحرك كاملاً دو پايي بود.
از آن پس، فسيل هاي مشابهي از سايت هاي ديگري در آفريقاي شرقي و جنوبي كشف شد، اما بزرگ ترين الحاقيه منفرد به اين مجموعه از سايت « كوبي فورا » در كنيا به دست آمد. دامنه ي اندازه ي مغزي اين نمونه بزرگ از H. habilis از كمتر از 500 سي سي تا حدود 800 سي سي است. برخي از صورت ها كوچك و پيش آمده و سايرين بزرگ و تخت ترند. همچنين آرواره هاي پاييني نيز در اندازه و شكل متغيرند. استخوان هاي اندام هاي حركتي كشف شده همراه با بقاياي جمجمه H. habilis نشان مي دهد كه اسكلت آن از اين نظر به هومينين هاي كهن شباهت داشته كه داراي دست هاي بلندي نسبت به طول پاهايش بوده است. شواهد فسيلي كافي براي دستيابي به تخميني از تناسب اندام حركتي آن وجود دارد و اين تناسب ها از موارد مشابه در Au. afarensis تمايزناپذيرند.
با در نظر گرفتن همه ي شواهد تازه، تمايز اندكي ميان H. habilis و هومينين هاي كهن آسترالوپيت وجود دارد. وقتي به جزئيات تناسب اندازه آرواره و دندان هايش براي رسيدن به تخميني از اندازه ي جثه آن مي پردازيم، H. habilis بيشتر شبيه آسترالوپيت ها به نظر مي رسد تا به جنس Homo، اين نتيجه كه H. habilis قادر به تكلم زبان بوده، بر اين فرض استوار شد كه پيوند احتمالي ميان ناحيه ي بروكا در مغز و توليد زبان وجود دارد كه اين فرض ديگر معتبر نيست؛ به طوري كه اكنون مي دانيم كاركرد زبان نواحي وسيع تري از مغز را دربرمي گيرد. اسكلت غيرجمجمه اي H. habilis نيز تفاوت بسيار اندكي با جنس هاي ustralopithecus و Paranthropus دارد. استخوان هاي دست يافت شده در اولدواي نشان مي دهد كه H. habilis برخوردار از مهارت هاي دستي مورد استفاده در ساخت و به كارگيري ابزارهاي سنگي ساده بوده، اما اين امر نيز در مورد Au. afarensis و P. robustus صادق است.
محققان همچنين عموماً بر اين باورند كه جمجمه، آرواره ها و دندان هاي H. habilis متغيرتر از آن چيزي اند كه براي هر يك گونه ي منفرد انتظار مي رود. بسياري از پژوهشگران، اما نه همه، اكنون آن را به دو گونه تقسيم مي كنند كه شامل H. habilis صحيح و Homo rudolfensis است. مورد پيشين در مقايسه با H. habilis صحيح ( جديد )، داراي مغز بزرگ تر ( 700 تا 800 سي سي )، صورت بزرگ تر، پهن تر و تخت تر و نيز دندان هاي جونده ي بزرگ تر بود كه نشان مي دهد رژيم غذايي آن ممكن است متفاوت با H. habilis باشد. از روي يقين، چيزي درباره ي اندام هاي حركتي H. rusolfensis نمي دانيم.
منبع مقاله :
وود، برنارد؛ (1391)، تكامل انسان، ترجمه ي فرهاد رضايي، تهران: نشر بصيرت، چاپ اول.